شجاع ترین و با شرافت ترین زنان و دختران ایرانی را بشناسید

۰
شجاع ترین و با شرافت ترین زنان و دختران ایرانی را بشناسید
نمره 2 از 1 رای

اینبار در آی آر میکس سعی کردیم تصاویر و مصاحبه هایی جالب و خواندنی از با شرف ترین ،خطرناک ترین و با شجاعت ترین دختران و زنان ایرانی که دارای شغل های آبرو مندانه و گاه عجیب هستند و یا کارهای حیرت انگیزی را انجام میدهند را جمع آوری و به شما معرفی کنیم.

شجاع ترین دختر ایرانی

مژگان روستایی را باید شیر زن ایران زمین نامید، بانویی که کروکودیل پرورش می‌دهد.

شجاع ترین دختر ایرانی

به گزارش ای ار میکس مژگان روستایی مدیرعامل اولین و تنها مزرعه‌ی پرورش کروکودیل در ایران به دویچه وله می‌گوید: «کروکودیل موجودی بسیار بافکر، صبور، سریع و البته کمی خشن است». در مزرعه “نوپک” در جزیره هنگام حدود ۳۵ کروکودیل نگهداری می‌شوند.

شجاع ترین دختر ایرانی

شجاع ترین دختر ایرانی

شجاع ترین دختر ایرانی

شجاع ترین دختر ایرانی


تنها دختر جوانی که در ایران مترو میراند

تنها دختر جوانی که در ایران مترو میراند

تنها دختری که در حال حاضر به عنوان راننده مترو فعالیت می کند  مریم آل صفر ۲۸ ساله اهل کشور امارات است.

تنها دختر راننده مترو در خاورمیانه می گوید : تنها مساله ای که زمان استخدام مد نظر قرار داشت زن بودن او بوده است در حالی که وی همه ی آزمون های تخصصی  را با موفقیت پشت سر گذاشته است و با حجاب کامل پشت مترو قرار می گیرد.

تنها دختر جوانی که در ایران مترو میراند

تنها دختر جوانی که در ایران مترو میراند

تنها دختر جوانی که در ایران مترو میراند


یک بازیگر زن در ایران راننده تاکسی شد

بازیگر، منشی، مترجم چندزبانه و راننده تاکسی همه این ها عناوینی است که دریک خانم ۶۱ ساله خلاصه می شود تا بهانه ای شود برای اینکه پای حرفهایش بنشینیم.
توی یک تاکسی سبز که دورتادور شهر می چرخد و بارها در ترافیک گیر می کند و «مینو شیخان» مجبور می شود بارها سرش را از پنجره بیرون ببرد و به پلیس های حواس پرت و رانندگان متخلف تذکر بدهد. تذکری که آقای پلیس سر راهمان را عصبانی می کند و تهدید می شویم به یک جریمه آن هم به خاطر گزارش دادن یک تخلف در آن سر خیابان!

یک بازیگر زن در ایران راننده تاکسی شد

۱۸ سالگی دور اروپا را گشتم.

آنقدر حرفهایمان زود گل می اندازد که سریع ایست می کنیم تا خانم شیخان یک بار همه چیز را از اول تعریف کند. از تاریخ ۵ مرداد ۱۳۳۲ که زندگی اش آغاز می شود و به قول خودش با تولدش جنگ کره شمالی و جنوبی بالاخره تمام می شود. متولد تهران است و نیمه شمالی شهر. پدرش یکی از اولین مهندس های فرانسه درس خوانده نفت پالایشگاه آبادان بوده و مادرش هم از اولین مدرسان زبانکده ملی. به خاطر همین انگلیسی و فرانسه را از بچگی از بر بوده و توانسته دیپلمش را در رشته منشی گری با زبان فرانسه بگیرد. بعد از آن برای تفریح به ایتالیا و برای تحصیل به لندن می رود تا مسافرت هایش را آغاز کند. « ۱۸ ساله  بودم که یک تور اروپا رفتم جالب است بدانید که این سفر فقط ۶۶۵۰ تومان خرج برداشت، همراه صبحانه، ناهار و شام» بعد از تحصیل در انگلستان به ایران می آید و تحصیلش را در رشته مدیریت عمومی در شعبه دانشگاه هاروارد در ایران ادامه می دهد. «من در لندن مهارتهایی مانند « short hand» و «استنوگرافی» را آموزش دیده بودم  که یک چیزی شبیه «مورس» است اما بعد از سریال «فوق سری» که عید پخش شد خیلی از مردم با مورس آشنا شدند. چیزی که من ۴۰ سال پیش می شناختم. آن موقع ها من به خاطر اینکه زبانم خوب بود دوره ای که سه سال و نیم طول می کشید را دو ساله تمام کردم چون نیاز نداشتم که ابتدا مراحل آموزش زبان را بگذرانم»

یک بازیگر زن در ایران راننده تاکسی شد

با افتخار گفته ام من مسلمان و شیعه هستم.

بعد از تحصیل به خاطر چند زبانه بودن خیلی از شرکت های لندنی خواستند استخدامش کنند اما چون از خانواده دور بود نتوانست طاقت بیاورد و به ایران برگشت. «در یک سفر که همراه خانواده م به آمریکا رفتیم حتی عمویم به من پیشنهاد کار داد که با حقوق خیلی بالایی در جای مشغول شوم چون چندزبانه بودن در شرکت های بزرگ خیلی مهم است و حاضرند برای منشی های چندزبانه مبلغ های زیادی اختصاص بدهند اما من بازهم نماندم و به ایران بازگشتم. آن موقع ها سنم خیلی کم بود آمریکا هم کشور ترسناکی بود شما در تهران ممکن است بتوانید تا ۳ بعد از نصفه شب در خیابان باشید اما در آمریکا از ۶ بعد از ظهر به بعد شهر ترسناک می شود. برای همین برگشتم و در ایران منشی «جنرال موتورز» شدم. من منشی خیلی از شرکت های بزرگ مثل «زیمنس»، «بی بی سی»، «آ اِ گ»  بودم.» خانم شیخان آنقدر فعال بود که وقتی با همسرش تصمیم گرفت به آلمان برود آلمانی ها اقامت را به خاطر خانم شیخان دادند. «وقتی درخواست اقامت من را پذیرفتند به من گفتند که شما تحصیل کرده و چند زبانه هستید و کشور ما به رشته شما خیلی نیاز دارد و بسیارصادقانه حرف می زنید. من وقتی از آلمان درخواست اقامت کردم با افتخار گفتم من مسلمانم و شیعه هستم متاسفانه بسیاری از ایرانی ها برای گرفتن اقامت کشورهای مختلف کارهای زشتی انجام می دهند. لباس های نامناسبی می پوشند و رفتارهای زننده ای از خود نشان می دهند. اکثراین آدمها فراری، خلافکار درووغگو هستند. اما من صادقانه گفتم که جمهوری اسلامی هیچ تجاوز و یا ستمی به من نکرده، هیچ آسیب روح و روانی هم ندیدم کسی هم به من آزاری نرسانده در کشور خودم هم کار دارم که اگر به من اقامت ندهید مستقیم می روم سرکارم. اما بعضی برای گرفتن اقامت هر دروغی را به هم می بافند و هرکاری می کنند که فقط بروند.»

یک بازیگر زن در ایران راننده تاکسی شد

خارج رفتن خوشبختی نمی آورد

مینو شیخیان ۲۵ سال از عمر خود را به تناوب در کشورهای مختلف گذرانده است و حالا تفاوت کشورها را باهم خوب می شناسد. توی تاکسی اش هم همیشه اخبار را دنبال می کند و برای خودش در مسائل سیاسی و اجتماعی صاحب نظر است. از طرفداری از رئیس جمهور سابق گرفته تا اظهارنظر در مورد عملکرد شهرداری و راهنمایی رانندگی. خانم شیخان کنار تمام خاطرات و حرفهایش مدام اسم دخترش «صدف» را تکرار می کند به طوری که یک بار با صدای کشیده ای می گوید. «صدف نیست اگر صدف نباشد من لال می شوم و نمی توانم حرف بزنم» وقتی می پرسیم خیلی ها فکر می کنندکه اگر مهاجرت کنند زندگی شان تکمیل می شود بلافاصله سرش را محکم به نشانه «نه» تکان می دهد. «دروغ مطلق است که هرکس برود خارج از کشور، خوشبخت می شود. زندگی در خارج از کشور کار هرکسی نیست. شما اول باید بروید اقامت آن کشور را بگیرید که این کار اصلا کار آسانی نیست و باید شرایط شما طوری باشد که آن کشور مشخصات شما را بپذیرد. بعد از آن باید اجازه کار بگیرید که در اینصورت باید اقامت دائم داشته باشید. وگرنه باید بروید کار غیرقانونی انجام دهید که اصطلاحا به آن کار سیاه گفته می شود. آنجا هم کسی که کار سیاه انجام بدهد را با صاحب کارش اخراج می کنند. قدیم تر ها مد بود که بچه هایشان را بفرستند لندن و بعد آمریکا، الان چند سال است آلمان رفتن مد شده و همه می خواهند بروند فرانکفورت، شما تا  اگر در آلمان زبان آلمانی بلد نباشید هیچ کاری به شما نمی دهند. زبان هم بلد باشید باید دوره هرکاری را ببینید.» بعد از ۱۱ سپتامبر زندگی در آلمان برای مهاجرها سخت شد آن زمان خانواده اش هم به بهانه تقسیم ارثیه مدام زنگ می زدند و مجبور شد که به ایران برگردد اما برای برگشت مجدد به آلمان نباید بیشتر از ۴ ماه در ایران می ماند و همین موضوع  باعث شد برای همیشه در ایران بماند ولی از کشور ژرمن ها طوری حرف می زند که انگار وطن دومش آنجاست.

از تکنولوژی خوشم نمی آید.

از اول یک پایش هم تئاتر بوده اما به علت کارهایی که انجام می داده رهایش می کند. قبل از اینکه به آلمان برود به پیشنهاد برادرش برای فیلم روز واقعه تست می دهد و قبول می شود اما از ترس وجود مار سر صحنه همه چیز را رها می کند و به آلمان می رود. بعد از برگشت به ایران هم دوباره سراغ تئاتر می رود اما به علت مشکلات عجیب و غریب گروهشان که مربوط به محل تمرین بوده، تئاتر روی صحنه نمی رود. اما بعد از چند کار تلویزیونی، دراولین فیلم سینمایی اش «ازدواج به سبک ایرانی» حسن فتحی بازی می کند. «بی وفا»، «من همسرش هستم»، «دهلیز»، «فاصله ها» و کلی تله فیلم و تیزر دیگر از جمله کارهایی است که خانم شیخان در قالب بازیگری در آنها ظاهر شده است. از هرکدامشان هم کلی خاطره های ریز و درشت دارد. «من دوره فیلمبرداری هم دیدم اما اصلا دوستش نداشتم چون آدم باید همیشه در داشتن تجهیزاتش به روز باشد و هر روز یک مدل جدیدتر می آید و آن یکی از مد می افتد به نظرم همه این ها زباله های الکتریکی است که فقط آدم را کلافه می کند.» وقتی این جمله ها را می گوید با حساسیت زیادی درباره مخالفتش با تکنولوژی می گوید. شیخان حتی از حرف زدن با موبایل خوشش نمی آید و می گوید: «من ۴۰ سال پیش کامپیوتر IBM داشتم اما این اعتیاد جوان ها به موبایل و اینترنت را که می بینم حالم بد می شود و از همه این ها منفرم می شوم.»

یک بازیگر زن در ایران راننده تاکسی شد

مسافرها از روی صدایم مرا می شناسند

چند ساعتی است حرف زدیم اما هنوز سوال اصلی را نپرسیدیم که چرا سراغ تاکسی داری رفته است. سوال به اینجا که می رسد آینه اش را تنظیم می کند، سرش را می چرخاند و می گوید: «من تلویزیون ایران را همیشه تماشا می کردم. اواخر حضورم در آلمان در اخبار دیدم که تاکسی در ایران راه افتاده که فقط مخصوص زنان است از این ایده خوشم آمد و بعد که ایران آمدم پیگیرش شدم وقتی به همه می گفتم که این خبر را در آلمان شنیدم باور نمی کردند. پیگیر شدم و این تاکسی را برای خودم خریدم و مشغول شدم. من گردن درد زیادی دارم جالب است بدانید که بعضی مسافرانم حتی مرا با گردنبند طبی و عینک دودی شناخته اند. یک بار یکی از مسافرها من را از پشت عینک و گردن بند طبی با صدایم شناخت و حتی سریع اسم فیلم دهلیز را آورد و من خیلی تعجب کردم.» خانم شیخان طرفدار پروپاقرص سخنرانی های آقای قرائتی و شهاب مرادی است و هرچند وقت یکبار اسمشان را می آورد و حرفی نقل می کند. زندگی مینو شیخان پر است از علاقه های عجیب و غریب که تقریبا پی گیر همه شان بوده از علاقه اش به رالی و شرکت در مسابقات اتومبیل رانی تا آرایشگری و سیرک و کارکردن در یکی از پارک های آلمان. همه این ها دنیاهای مختلفی است که در یک زن جا شده و او توانسته سراغ هرکدامشان برود و طعمشان را بچشد. در حین مصاحبه حرف از آدمهای مختلفی به میان می آید که شیخان درباره شان رک حرف می زند و احساساتش را بیان می کند و همین بیان احساسات بارها حرف های دیگری را پیش می کشد تا مصاحبه گاهی اوقات شبیه درد دلهای زنانه شود.


 کسب درآمد عجیب این دختر زیبا در ایران

کسب درآمد عجیب یک دختر در ایران

ماجرای زندگی عجیب دختر ایرانی در بطری پلاستیکی

دختر جوانی است که می‌گوید جیب‌هایش همیشه پر از در بطری است! او مردم یک شهر را درگیر ایده‌ای خیرخواهانه کرده است: هم زمین را از آلودگی و پلاستیک و زباله تمیز می‌کنند و هم به معلولان کمک می‌رسانند. مصاحبه با او را در ادامه بخوانید تا بدانید در کشورمان چه آدم‌های خیر و خلاقی پیدا می‌شوند.

سپیده جلالی علوم سیاسی می‌خواند. او حرکت خیرخواهانه و البته همراستا با حفظ محیط زیست را از خانه و دانشگاه شروع کرده و حالا برخی‌ها همانند او چشمشان دنبال درهای پلاستیکی است؛ درهای پلاستیکی رنگارنگی که توسط مردم شهر تبریز جمع می‌شود و از پول آن برای نیازمندان صندلی چرخدار می‌خرند:

گفت‌وگو با سپیده جلالی، فعال محیط زیست و یاریگر معلولان

آغاز حرکت

گاهی باید نگاه کرد. باید به شهر به دیوار‌ها به صندوق‌ها نگاه کرد: «من در سفری که سه سال پیش به ترکیه داشتم با یک نهاد مردمی آشنا شدم. صندوق‌هایی را دیدم در خیابان که مردم در آن درهای پلاستیکی می‌ریختند. درهای کوچک و بزرگ و رنگی. فقط در بود. بعد که تحقیق کردم متوجه شدم این کار یک حرکت مردمی و خیرخواهانه است. این در‌ها جمع می‌شود و بعد با پول فروش آن برای افراد نیازمند ویلچر تهیه می‌کنند. این حرکت را هم یک دانشجوی رشته پزشکی شروع کرده. یک روز در خیابان دیده که یک آقا مادرش را کول کرده وقتی دلیلش را می‌پرسد متوجه می‌شود که مادر نمی‌تواند راه برود و پولی هم برای خرید ویلچر ندارند. همین موضوع باعث شکل گرفتن این حرکت می‌شود. من هم از این ایده خیلی خوشم آمد. وقتی از ترکیه برگشتم این ایده همیشه توی ذهنم بود. تا اینکه اوایل زمستان سال ۹۲ خودم شروع کردم به در پلاستیکی جمع کردن. کم کم افراد خانواده‌ام و دوستانم و فامیل هم به من کمک کردند و شروع کردیم به جمع کردن درهای رنگی نوشابه و در شیشه سس و…»

طراحی پوستری برای فراخوان همگانی

هر حرکتی باید به چشم بیاید. باید مردم را کنجکاو کند و دنبال ایده بکشاند: «روزهای اول در شبکه‌های مجازی یک صفحه درست کردم. بعد که دیدم کافی نیست پوستری چاپ کردم که همه اهداف و انگیزه‌ام را توضیح می‌داد. چند مرکز هم به صورت داوطلبانه اعلام کردند که می‌توانند در جمع کردن در‌ها به عنوان دریافت کننده به ما کمک کنند. یک کتابفروشی، انتشارات، نانوایی، خیریه و یک کافه جاهایی بودند که در پوس‌تر به عنوان دریافت کننده نام بردیم. پوستر‌ها را در جاهای مختلف شهر پخش کردیم. در مکان‌های شلوغ مثل آموزشگاه‌ها، مدرسه‌ها، فروشگاه‌ها و رستوران‌ها. خدا را شکر کار گرفت و مردم استقبال کردند. پارکینگ خانه ما هم مرکز اصلی جمع کردن در‌ها بود. هر کس هر چقدر که «در» داشت به این مراکز مراجعه می‌کرد. از سی تا سه هزار تا. تعدادش مهم نبود. مهم این بود که این حرکت داشت جا می‌افتاد. آدم‌های مشخصی هم نبودند. از هر قشر و صنفی به ما کمک کردند. هدف مشخص بود. کار هم خیلی ساده بود. مردم به من که یک دختر دانشجو بودم اعتماد کردند. دیدند کار یک حرکت خیرخواهانه است. برای همین دیگر به چگونگی‌اش فکر نکردند. مهم هدف بود که خیلی روشن نوشته بودیم قرار است وقتی در‌ها را فروختیم برای افراد نیازمند ویلچر بخریم. همین.»

کسب درآمد عجیب یک دختر در ایران

۱۰۰ گونی «در»!

اولین قدم پیدا کردن مشتری است. در‌ها باید خریدار داشته باشد تا به پول تبدیل شوند «قبل از چاپ کردن پوستر و جمع کردن در‌ها به همه مراحل کار فکر کرده بودم. خریدار را پیدا کرده بودم و می‌دانستم که در‌ها را برای بازیافت به کجا ببرم. قرار بود وقتی به یک تن رسید در‌ها را برای فروش ببرم. قبل از اینکه در‌ها را برای فروش ببرم از همه گونی‌ها و درهای جمع‌آوری شده عکس گرفتم و همه جا پخش کردم تا مردم ببینند که چقدر در جمع شده. این کار انگیزه‌شان را چند برابر می‌کرد. اینکه می‌دیدند در‌ها روی هم یک تن شده و بزودی تبدیل به پول و ویلچر می‌شود. برای بار اول هم مسئول خرید آن شرکت به خاطر هدف خیرخواهانه‌ای که داشتیم با قیمت بالاتری در‌ها را خریدند و توانستیم با پول آن یک تن در پلاستیکی ۶ صندلی چرخدار بخریم. در مراسمی هم از مردم دعوت کردیم و از ویلچر‌ها رونمایی شد. می‌خواستم همه چیز روشن و شفاف باشد تا ببینند نتیجه چی شده و کار به کجا رسیده است.»

گیرنده‌های نا‌شناس

«روزهای اول این صندلی‌های چرخدار فقط خریداری شد. یعنی برای آدم خاصی نخریدیم. نمی‌دانستیم که این صندلی‌ها را باید به چه کسانی بدهیم. تا اینکه یک تعدادی را به ‌ما معرفی کردند. بعد از اینکه تحقیق کردیم به کسانی که واقعاً احتیاج داشتند تعلق گرفت. جالب اینجا بود که سه نفر از کسانی که ویلچر احتیاج داشتند خودشان در این حرکت نقش داشتند و خودشان جزو کسانی بودند که «در» جمع می‌کردند.

حالا هم این شکلی است. مردم خودشان می‌آیند و اسم افراد نیازمند را می‌گویند ما هم تحقیق می‌کنیم و بعد از فروش در‌ها ویلچر‌ها را تحویل می‌دهیم. حتی ویلچر اهدایی هم داریم. چند وقت پیش آقایی ویلچرهای مادرش را که فوت کرده بود به یکی از مراکز جمع‌آوری در‌ها تحویل داده بود. این اتفاق‌ها هم می‌افتد که کارمان را جالب‌تر و جذاب‌تر می‌کند. در مراسم رونمایی از ویلچر‌ها هم فقط از صندلی‌ها رونمایی می‌کردیم و بعد در خفا و به صورت نا‌شناس به در خانه افراد نیازمند می‌رفتیم و صندلی‌ها را تحویل می‌دادیم.»

کسب درآمد عجیب یک دختر در ایران

یک تیر و دو هدف

یک کار با چند هدف همیشه هیجان‌انگیز‌تر است و بیشتر به دل می‌چسبد: «کار ما مثل‌زدن یک تیر به چند هدف است. یک سر کار که ‌خیر است. یکسری زباله دور ریختنی را جمع می‌کنیم و بازیافت می‌شود و از پول آن برای افراد نیازمند صندلی چرخدار می‌خریم. سر دیگر این کار جمع‌آوری زباله‌ها از روی زمین است. در این حرکت یکسری از در‌ها در خانه و بعد از مصرف نوشابه‌ها و دوغ و سس و ترشی و شامپو جمع می‌شود. یک بخشی از آن هم بچه‌های فعال محیط زیست از طبیعت و سواحل و کوه و دشت و حتی خیابان‌ها جمع می‌کنند. این سر بطری‌ها قرار بود در زمین بماند و بعد از چند صد سال تجزیه شود و به هیچ دردی هم نخورد اما حالا از آن پول در می‌آید.

یک اتفاق دیگری هم که افتاد به جریان افتادن بحث تفکیک زباله‌ها بود. اینکه گروهی از مردم می‌پرسند خب ما در‌ها را جمع می‌کنیم پس خودش چه می‌شود؟ الان در ذهن همه کسانی که «در» جمع می‌کردند این جرقه زده شده که زباله‌های دیگر را هم جمع کنند و از آن پول در بیاورند. حالا برای همه عادت شده. بیشتر بچه‌های مدارس تبریز به این موضوع عادت کرده‌اند. حتی یکی از ویلچر‌ها را یک هفته در یک مدرسه گذاشتیم تا بچه‌ها ببینند با این کار تفکیک زباله چه کار مهمی انجام داده‌اند. الان بچه‌های دانشگاه ما چه بومی‌ها و چه غیر بومی‌ها بعد از چند روز تعطیلی و سفر با کلی در بطری به دانشگاه می‌آیند. خودم هم همیشه جیب‌هایم پر از در است. دیگر برایمان عادت شده. همین مهم است. اینکه عادت کنیم زباله‌ها را از روی زمین برداریم و دور نریزیم.»

قدم‌های کوچک و بزرگ

تازه کار شروع شده. برای همین سپیده جلالی به همین قدم‌های کوچک قانع است و البته کارهایی که بعد از این حرکت می‌خواهد انجام بدهد و البته نه به این زودی‌ها، خیلی‌ها پیشنهاد کردند که کارهای دیگری هم اضافه کنیم. ولی از روزهای اول به قدم‌های کوچک اما استوار اعتقاد دارم. می‌گویم فعلاً این کار را سر و سامان دهم بعد می‌روم سراغ کار دیگری. فعلاً می‌خواهم روی همین در بطری‌ها کار کنم و چند وقتی همین طوری کار کنیم و فقط سرعت و تعداد را بالا ببریم.

ما در ۱۰ ماه توانستیم ۶ ویلچر بخریم. این زمان خوبی است اما ایده‌آل من این است که در زمان کمتری تعداد بیشتری صندلی چرخدار بخریم. بعد از این کار هم می‌خواهم به کاغذ‌ها و مسأله تفکیک آن فکر کنم و یک حرکتی را شروع کنم. باید اصولی و منطقی کار را شروع کنم. الان موضوعی که خیلی مهم است این است که مردم به من اعتماد کرده‌اند و حالا مرا می‌شناسند. این اعتماد ساده به دست نیامده پس باید قدم دوم را محکم بردارم و مردم را دوباره دنبال این هدف بکشانم.

فعال محیط زیست

از ۹ سالگی دغدغه محیط زیست دارم. از آن زمان تا حالا هیچ وقت هیچ آشغالی روی زمین نریخته‌ام و هر وقت آشغالی دیده‌ام از روی زمین برداشته‌ام. از‌‌ همان ۹ سالگی به خودم قول دادم من نباید کسی باشم که دستش را از شیشه ماشین بیرون می‌آورد و در خیابان و طبیعت آشغال می‌ریزد. در گروه و تشکل محیط زیستی هم نبوده‌ام. فقط یک موضوع شخصی است. همیشه گفته‌ام باید اول از خودم و خانواده‌ام شروع کنم و بعد یک جامعه را دعوت به راه‌انداختن یک حرکت کنم.

همیشه به صورت جدی در طبیعت پاکسازی می‌کنم. هر جا که می‌روم جنگل، ساحل و کوه‌‌ همان مسیر خودم را تمیز می‌کنم. می‌گویم همین که مسیر رفت و برگشتم را پاک می‌کنم پس من دینم را به زمین ادا کرده‌ام. قدم‌هایی که روی آن می‌گذارم بی‌دلیل نگذاشته‌ام. یک جوری از زمین و طبیعت تشکر و قدردانی می‌کنم. کلی هم در مسیر پاکسازی در بطری جمع می‌کنم.


بانوی تحصیل کرده ایرانی که راننده اوتوبوس است

بانوان ایرانی با استعدادی که دارند توانسته‌اند اثبات کنند که از پس هر کاری بر می‌آیند. زنان در ایران اسلامی امروزه جوهر وجودی‌شان را در فعالیت‌های اجتماعی، اقتصادی و حتی سیاسی نشان داده‌اند تا جایی که گاهی با ایجاد اشتغال، مردان را به کار گرفته‌اند و بی‌ادعا خودشان را در موفقیت‌های مملکت سهیم می‌دانند.

زهره عرفانیان، فارغ التحصیل مقطع لیسانس رشته الهیات است و مدتی هم به عنوان دبیر تدریس کرده است. دو فرزند دختر دارد که یکی دارای مدرک دکتری بیومکانیک و دیگری کارشناس ارشد عمران است و همسرش هم شغل آزاد دارد.

بانوی تحصیل کرده ایرانی که راننده اوتوبوس است

وی در پاسخ به این سؤال که چگونه اقدام به گرفتن گواهینامه پایه یک کرده است، می‌گوید: حدود ۱۰ سالی است که گواهینامه پایه یک دارم و گرفتن پایه یک هم از یک شوخی با همسرم نشأت می‌گیرد که وی می‌گفت خانم‌ها که نمی‌توانند به راحتی گواهینامه پایه یک بگیرند، من گفتم من می‌توانم و خلاصه هم موفق شدم. خودم اتوبوس ندارم و به دلیل علاقه‌ای که دارم با دیگر رانندگان کار می کنم که البته تعجب مردم را در پی دارد و بسیار جالب است.

این راننده اتوبوس می‌افزاید: به طور جدی دو سالی است که با اتوبوس رانندگی را آغاز کرده ام و چون دختر و همسرم ساکن اصفهان هستند، بیشتر برای دیدن دخترم‌ ‌در خط شمال – اصفهان و همچنین لنگرود به تهران کار می کنم.

عرفانیان در خصوص بروز مشکلات فنی اظهار می‌کند: از آنجا که اتوبوس‌ها تک‌راننده نیستند، خدا را شکر تاکنون کسانی که به‌عنوان راننده دیگر حضور داشته‌اند، همه فنی‌کار بوده‌اند و به کمک این دوستان مشکلات برطرف شده است.

وی در خصوص برخورد مردم بیان می‌کند: یک بار که به عنوان راننده پشت فرمان نشستم، یک خانم سن‌بالا جیغ و داد کرد که این ما را به کشتن می‌دهد. از آن پس همیشه سعی می کنم به عنوان راننده دوم بنشینم. اغلب مسافران از این مسأله استقبال کرده و از من سؤال می کنند چگونه می توانند گواهینامه پایه یک بگیرند.

عرفانیان در خصوص مدیریت داخل و خارج از خانه نیز می‌گوید: از بابت پخت و پز خیالم به سبب وجود دخترم راحت است. بعضی وقت ها هم غذا را آماده می کنم و می‌روم. مشوق اصلی من در کارم، همسر و فرزندانم هستند و با حمایت‌های آنان توانسته‌ام تا این حد در این کار موفق باشم.

این بانوی راننده اتوبوس ادامه می‌دهد: وقتی ۱۰ سال پیش برای گرفتن گواهینامه مراجعه کردم، اوایل پذیرش این موضوع که خانمی برای اخذ گواهی پایه یک مراجعه کند، برای مسئولان عجیب و باور نکردنی بود اما الحمدلله الان این فرهنگ به خوبی جا افتاده است و حتی در مسیر سفرهایم سرهنگ محترمی هست که همیشه تحسینم می‌کند.

وی اضافه می‌کند: حداکثر سرعت مجاز برای اتوبوس ۱۱۰ کیلومتر بر ساعت است. یادم هست اوایل که با راننده‌ای همکاری می‌کردم، وقتی نخستین بار پشت فرمان نشستم و با سرعت مجاز در حال رانندگی بودم، این سرعت از نظر او زیاد به نظر می‌رسید و می‌گفت خانم را چه به رانندگی، برو به قورمه‌سبزی پختنت برس. به‌هرحال بعضی می‌پذیرند و بعضی نمی‌پذیرند و دیدگاه‌ها متفاوت است؛ البته از همکارانی که ما را می‌پذیرند تشکر می‌کنم و از افرادی هم که برخورد بدی دارند، اصلا ناراحت نمی‌شوم.

عرفانیان با اشاره به خاطره‌ای یادآور می‌شود: یک روز صبح از اصفهان حرکت کردم. به تونل منجیل که رسیدم یک پرشیا وقتی دید راننده خانم پشت فرمان نشسته، شروع کرد به اذیت کردن. از تونل که بیرون آمدیم، سریع بدون اصلاح مسیر به محض اینکه اتوبوس را رد کرد، زود پیچید جلوی اتوبوس و من هم سریع از ترمز اضطراری استفاده کردم اما باز برخورد صورت گرفت و من مقصر شدم و جریمه هم به پای خودم بود.

وی با بیان اینکه رانندگی اگرچه شغلی شیرین است اما سختی خودش را دارد، می‌گوید: ‌وقتی به ترمینال مقصد می‌رسیم، استراحتگاهی برای راننده خانم وجود ندارد. همچنین مشکل دیگری که وجود دارد، بیمه است که ماهانه ۱۱۰ هزار تومان پرداخت می‌کنیم، چرا که رانندگی جزو مشاغل سخت محسوب نمی‌شود، در صورتی که اگر رانندگی مداوم باشد، تکان‌های مداوم باعث ایجاد فاصله بین ستون‌ فقرات می‌شود. در سایر کشورها رانندگی جزو مشاغل سخت محسوب می‌شود.

عرفانیان در خصوص بروز مشکلات فنی اظهار می‌کند: از آنجا که اتوبوس‌ها تک‌راننده نیستند، خدا را شکر تاکنون کسانی که به‌عنوان راننده دیگر حضور داشته‌اند، همه فنی‌کار بوده‌اند و به کمک این دوستان مشکلات برطرف شده است.


راننده رالی زن ایرانی و ماجرای پنچر کردن اتومبیل آن

به گزارش ای ار میکس لاله صدیق می گوید: «ساعت شش به پارکینگ مراجعه کردم تا خودروی خود را برای تمرین آماده کنم که متوجه شدم چرخ ماشین را پنچر کرده اند. هم تیمی من به کمک آمد و زاپاس را درآوردیم و متوجه شدیم آن را هم پنچر کرده اند!»

هرچقدر هم خودش از حاشیه فراری باشد، حاشیه دست از سرش برنمی دارد. در این سال ها اسم لاله صدیق با حواشی مختلفی همراه بوده است. چند سال پیش که بحث دوپینگ بود و کمی بعدتر داستان فیلم لاله پیش آمد و چند ماه پیش هم رالی خاورمیانه. لاله صدیق هم بازیگر نقش اول تمام این رویدادها!

خیلی وقت است که لاله صدیق مصاحبه مفصلی انجام نداده و درباره لاله هم خیلی کوتاه صحبت کرده. در این گفتگوی مفصل وی برای اولین بار حرف هایی درباره پروژه ای زد که گفته می شد قرار است داستان زندگی لاله صدیق باشد.

راننده رالی زن ایرانی و ماجرای پنچر کردن اتومبیل آن

*و سرانجام پس از مدتها در مسابقات رالی حضور پیدا کردید…

درست است. چندسالی از رالی دور بودم و بیشتر تمرکزم بر روی سرعت و دریفت بود. امسال با شرکت میتسوبیشی قراردادی امضا کردم و در مسابقه رالی خاورمیانه شرکت کردم. تبریز، پرند، اهواز و رالی برف و یخ در همدان برنامه امسال من برای مسابقات است. تیم رالی ما «یوتاپ میتسوبیشی» نام دارد که یک راننده دیگر هم عضو آن است و به صورت تیمی در مسابقات حضور پیدا می کنیم.

*یوتاپ؟ این اسم به چه معناست؟
انتخاب اسم تیم هم داستانی داشت. روزی خواهر من در دفتر حضور داشت و تصمیم گرفتیم نام تیم را انتخاب کنیم. به من گفت یک ساعت زمان بده تا یک نام خوب برای تیم پیدا کنم. پس از نیم ساعت گفت یک نام خوب پیدا کردم. پرسیدم چه نامی و او هم گفت «یوتاپ». من هم مانند شما این اسم را نشنیده بودم و از وی پرسیدم به چه معناست؟! گفت یوتاپ یک سردار زن ایرانی و خواهر آریوبرزن بوده که در جریان نبرد برابر اسکندرمقدونی کشته شده.

*شنیده ایم برای مسابقات دریفت، خودرویی ویژه وارد کرده اید.
درست است. زمان آقای مهرعلی و با قول مساعدش یک خودروی مسابقه دریفت وارد ایران کردم و قرار شد با درصد خیلی پایینی گمرکی این خودرو وارد شود و همانند موتورسنگین، اجازه تردد داخل شهری پیدا نکند و تنها در روز مسابقات از آن استفاده کنیم. چند روزی در دوبی به دنبال یک ماشین خوب بودم و پس از چند ماه توانستم آن را وارد ایران کنم. ماشین را وارد پیست پرند کردیم و نزدیک یک سال است ماشین در آنجا قرار دارد. با تمام هزینه هایی که داشتم و علاقه داشتم در مسابقات قهرمانی کشور حضور داشته باشم، این اتفاق هنوز نیفتاده است.

*برای این ماشین چقدر هزینه کرده اید؟!
هزینه خودرو حدود صد و چند میلیون تومان بود و همین حدود هم هزینه تجهیزش شد.

*در مسابقات رالی، نقشه خوان چقدر در موفقیت راننده موثر است؟!
تاثیر بسیار زیادی دارد. در مسابقات امسال رالی خاورمیانه یکی از شاگردان خود من به عنوان نقشه خوان حضور داشت. وی تجربه فراوانی در مسابقات رالی نداشت و دومین مسابقه ای بود که در آن حضور داشت. وی باید تمرینات فراوانی داشته باشد تا حرفه ای شود چراکه در سرعت های بالا، خاکی، جامپ زدن و حرکت در خاکی ممکن است ترسی در نقشه خوان به وجود آید. این موضوع باعث می شود تمرکز نقشه خوان از بین برود و در انتخاب مسیر دچار مشکل شود. در رالی خاورمیانه همین اتفاق برای ما افتاد و چندباری گم شدیم! مسوولین برگزاری به ما می گفتند چرا اینقدر گم می شدید؟! بیشتر از این هم توقع از نقشه خوانم نداشتم.

*پس خانم ها هم می توانند مسیریابی کنند؟!
(باخنده) بعضی هایشان می توانند! خانم مخزنی به عنوان نقشه خوان با من کار می کرد و خیلی شجاع و باهوش بود. چند سال پیش که در مسابقات شرکت می کردیم، همیشه روی سکو می رفتیم. زمانی که در مسابقه می خواستم احتیاط کنم، وی به من تذکر می داد که چرا سرعت رو کم می کنی؟! ترس نقشه خوان کم نیست چرا که وقتی کنار راننده می نشینی به دلیل اینکه عکس العمل راننده را نمی دانی چیست، کمی ترس در نقشه خوان به وجود می آید.

*و کمی از حواشی مسابقات خاورمیانه صحبت کنیم. به نظر می رسد این حواشی قرار نیست از زندگی ورزشی شما خارج شود. این مسابقات را هم که به پایان نرساندید…
متاسفانه حرف شما درست است. در مسابقات به تیم ما اعتراض کردند که در هنگام برگزاری مسابقه اقدام به سوخت گیری داشته ایم، در صورتی که سوخت گیری روز قبل انجام شده بود. روز قبل از مسابقه برای سوخت گیری به جایگاهی مراجعه کرده بودیم و یکی از شرکت کنندگان رقیب با موبایلش از ما فیلم گرفته بود. وی اعتراض کتبی به ناظر مسابقه داده و ناظرین هم بدون استناد به مدارک موجود، تیم ما را محکوم کردند.

*منظور شما از مستندات چیست؟!
جی پی اس و دوربین نصب شده بر روی ماشین و دوربین درون جایگاه. ناظران مسابقه بدون اینکه این مستندات را چک کنند و تنها با اتکا به همان موبایل ما را محکوم کردند. این اعتراض برای ما بسیار جای تعجب داشت. ساعت یازده شب به ما گفتند که تیم ما محکوم شده و تا صبح فکر کرده و ما نیز صبح اعتراض خود را به این تصمیم به صورت کتبی اعلام کردیم. آنها هم خیلی راحت گفتند می توانید در مسابقات شرکت نکنید! از لحاظ تیمی، ما در جایگاه اول قرار داشتیم. ماشین آقای اکبر نژاد در رده بندی اول بود و من هم در جایگاه سوم قرار داشتم. آنها تیم ما را جریمه زمانی کردند و به این صورت جایگاه ما در جدول بسیار نزول می کرد. ناظران به اعتراض ما رسیدگی نکردند و ما هم از ادامه مسابقه انصراف دادیم. اگر مسابقه را ادامه می دادیم، می توانستیم عنوان خوبی به دست آوریم و از لحاظ تیمی اول شویم.

*قرارداد شما با تیم میتسوبیشی چگونه بود؟! آنها ماشین را به رایگان در اختیار شما قرار دادند؟!
دقیقا این طور است. اواخر اسفند سال گذشته ماشین را به ما تحویل دادند. این ماشین برای مسابقه تجهیز نشده بود و به این ترتیب من کار واردات قطعات مختلف برای تجهیز آن را برعهده گرفتم. هم تیمی من هم مدیریت کارگاه را برعهده داشت. سه هفته طول کشید تا ماشین برای مسابقه آماده شود. البته به نظر می رسید از ابتدا برخی دوست نداشتند ما در مسابقات حضور داشته باشیم.

*به چه دلیل این حرف را می زنید؟!
روز دوم تمرین بود. ساعت شش به پارکینگ مراجعه کردم تا خودروی خود را برای تمرین آماده کنم که متوجه شدم چرخ ماشین را پنچر کرده اند. هم تیمی من به کمک آمد و زاپاس را درآوردیم و متوجه شدیم آن را هم پنچر کرده اند! جالب آنکه هیچکدام از دوربین های هتل هم تصویری از این اتفاق نداشتند. می گفتند ماشین جایی پارک شده که دوربین آن نقطه را تحت پوشش ندارد و ما هم متوجه نشدیم چه فردی این کار را انجام داده است! نکته جالب برای ما زمان اعتراض بود. اینکه چرا همان صبح مسابقه و یا حین برگزاری اعتراض نکردند؟! زمانی اعتراض به تیم ما شد که نتایج توسط تیم برگزاری مشخص شد و دوستان متوجه شدند با چه اختلافی از ما عقب هستند! جالب ترین قسمت این بود که ما صبح برگزاری مسابقه در جایگاه سوخت گیری مخصوص مسابقه، چهل لیتر بنزین زدیم. اگر ما به صورت غیرقانونی سوخت گیری کرده بودیم، پس چگونه باک ماشین هایمان خالی بود؟!

*قرار بود شما در مسابقه بخش بین المللی رالی خاورمیانه شرکت کنید. چرا این اتفاق نیفتاد؟!
به دلیل اینکه این خودرو تا به حال در مسابقات قهرمانی جهان حضور نداشت و کد فدراسیون جهانی را نداشت. به همین دلیل نتوانستیم در بخش بین المللی حضور داشته باشیم.

*شما این قضیه را نمی دانستید؟!
متاسفانه نه تنها ما، بلکه در فدراسیون هم هیچ فردی از این قضیه باخبر نبود. این اشتباه از مسوول رالی های بین المللی رخ داد. زمانی که میتسوبیشی می خواست این ماشین را در اختیار ما قرار دهد، او هیچ حرفی درباره کد فدراسیون جهانی نزد و تنها از ما خواست لوازم مورد نیاز ماشین را در کلاس بین المللی جهانی بگیریم. ما هم فکر می کردیم همین که ماشینمان استاندارد جهانی است، برای حضور در مسابقات کافی است و نمی دانستیم که باید پیش از برگزاری مسابقه، در سایت جهانی، ماشین را ثبت کنیم. در روز معاینه فنی مسابقات متوجه شدیم که نمی توانیم در مسابقات حضور داشته باشیم و واقعا شوک شدیم. از لحاظ استانداردهای جهانی خودروی ما قبول شد، با اینکه چند خودرو از کویت و بحرین نتوانستند مجوز ورود در مسابقات را بگیرند و تنها یک اشتباه باعث شد در مسابقه بین المللی حضور نیابیم. اگر می دانستیم قرار نیست در مسابقات بین المللی شرکت کنیم، قطعات را از خارج وارد نمی کردیم و در همین ایران کار را انجام داده و هزینه مان بسیار کمتر می شد.

*پس از آنکه از مسابقه انصراف دادید، اعتراضی به آن رای نکردید؟!
اعتراض شدیدی داشتیم و تا وزارت ورزش هم پیش رفتیم. سرپرست فدراسیون هم قول داد که در این زمینه جلسه ای برگزار شود و به پرونده ما رسیدگی کنند که هنوز این اتفاق نیفتاده است.

*لاله صدیق به بازنشستگی فکر نمی کند؟! به سن بازنشستگی نزدیک شده اید…
(باخنده) مگر چند ساله ام؟! در مسابقات ما تا حدی سن مطرح است و روحیه ریسک پذیری که ده سال پیش داشتم، امروز ندارم. امروز درگیری های کاری ام باعث شده که کمتر در مسابقات ریسک کنم اما به دلیل علاقه بیش از حدم به این ورزش نمی توانم آنرا رها کنم. دلیل دیگر این که دوست دارم چند خانم دیگر وارد این رشته شده و اسمشان مطرح شود و من هم در جایگاه مربی به آنها کمک کنم. دلایل اصلی عدم بازنشستگی من، این موضوعات است.

راننده رالی زن ایرانی و ماجرای پنچر کردن اتومبیل آن

*جاه طلبی ده سال پیش را هم ندارید؟!
خیر، به دلیل اینکه به هر عنوانی که خواستم، دست یافته ام و از لحاظ شهرت نیز، مشهور هستم. تنها علاقه من به هیجان مسابقات باعث شده که آنرا کنار نگذارم. زمانی که بیش از یک دهه به یک کار حرفه ای می پردازید، عضوی از وجود شما می باشد و نمی توانید آنرا به یک باره کنار بگذرید. در این میان خواهر من هم پیشنهاد داده که پس از بازنشستگی از مسابقات اتومبیلرانی، به رشته اولیه ام یعنی سوارکاری بازگردم!

*قرار نیست مسابقه از زندگی شما خارج شود؟!
از لحاظ روحی و روانی نمی توانم ورزش را رها کنم و از سوی دیگر بدن من به ترشح آدرنالین عادت کرده و نمی توانم از این هیجان دور شوم.

*خارج از فضای مسابقه این آدرنالین را کنترل می کنید؟!
تا حد زیادی کنترل شده است. در شهر که حوصله تصادف ندارم. در گذشته چرا اما امروز خیر. ترجیح می دهم این هیجان را با فرود از یک آبشار یا بانجی جامپینگ امتحان کنم. هیجان جدیدی هم هست و کنجکاو به انجامش هستم.

*همانند هنرپیشه ها که دیده شدن همیشه در زندگی شان هست، در زندگی شما هیجان باید همیشه حضور داشته باشد. فکر می کنید تا چه زمان قرار است این قدر هیجان در زندگی داشته باشید؟
این روزها بسیار کمتر از قبل شده اما خواهرزاده ام مثال جالبی می زند. می گوید تصور می کنم که هشتاد ساله هستی و پشت یک ماشین کروک نشسته ای، بعد پسری به تو می گوید که بیا مسابقه بدهیم. نگاهی به تو می اندازد و می گوید همانی نبودی که با پدربزرگم مسابقه می دادی؟! من هم کم و بیش چنین تصوری از آینده ام دارم!

*لاله صدیق به نسبت قبل کمتر در رسانه هاست…
دلیل اصلی اش این است که در این چند سال تعداد مسابقات ما بسیار کم شد و سطح کیفی مسابقات نیز پایین آمد. الان ماه مرداد هست و هنوز تقویم مسابقات ما مشخص نیست. این قضیه باعث شده که رسانه ها کمتر به این ورزش بپردازند و به همین دلیل من هم کمتر از قبل در رسانه ها حضور دارم. از سوی دیگر حاشیه سازی که برای فیلم لاله اتفاق افتاد باعث شد که من خودخواسته کمتر در رسانه ها باشم. (باخنده) البته کاملا مشخص هست که هدف اصلی شما از این گفتگو، فیلم لاله هست و تا الان همه حرف ها حواشی بوده!

راننده رالی زن ایرانی و ماجرای پنچر کردن اتومبیل آن
*در مصاحبه ای از شما خواندم که نزدیک به ۲۸۰ کیلومتر سرعت را تجربه کرده اید. این اتفاق در کجا افتاده است؟
در مسابقات فرمول بحرین این اتفاق افتاد. این سرعت با ماشین فرمول بسیار متفاوت از ماشین های معمولی است. انگار در حال پرواز هستید. برای ماشین شهری هم تا آن حدود تجربه کرده ام، البته سالیان بسیار دور.

*با این حساب آخرین بار که جریمه شدید، کی بود؟!
اعتراف می کنم که خیلی سال است جریمه سرعت غیر مجاز نداشتم و تنها به خاطر طرح ترافیک جریمه می شوم. گفتم که نسبت به ده سال قبل احتیاط بیشتری به خرج می دهم.

*شرکت شما در چه زمینه ای فعالیت دارد؟
ما در دو بخش مختلف فعالیت داریم. یکی ساخت قطعات خودروهای داخل و دیگری ساخت شیرآلات گاز می باشد. پدر از سال ۶۵ وارد این کار شد و در حال حاضر ما چهار خواهر و برادر، به تناسب رشته تحصیلی و تخصصمان، هرکدام بخشی از کار شرکت را برعهده داریم. مدیریت قسمت خرید با من می باشد.

*در این چندسال تحریم، شرکت شما هم دچار مشکل شد؟
با توجه به اینکه ما اولین تولیدکننده نوعی از شیرآلات گاز در ایران بودیم، بسیاری از قطعات را در ایران تولید کرده و در بحث رقابتی در ایران رقیبی نداریم. تمام مواد اولیه ای که برای تولید قطعات نیاز هست در ایران وجود دارد، فشارهایی حس کردیم اما سیستم کاری ما دچار مشکل نشد. در تولید قطعات خودرو هم مشکلی برایمان به وجود نیامد اما برای تهیه برخی از قطعات دچار مشکل شدیم. بیشترین مشکل برای واردات و نوسانات ارزی بود که آنها را پشت سر گذاشته ایم و امیدواریم همه چیز به شرایط خوب قبلی بازگردد.

*سراغ بحث اصلی برویم که به قول خودتان همه حرف هایمان مقدمه چینی برای این سوال بود. در چند سال اخیر نام لاله صدیق با پروژه فیلم سینمایی لاله گره خورد. پروژه ای پرسروصدا.
نزدیک به هشت سال پیش آقای نیک نژاد در خارج از ایران به من پیشنهاد داد که داستان زندگی ام را برایش تعریف کنم و سوژه ای برای فیلمنامه اش باشم. من هم این قضیه را قبول کرده و چندین و چند ساعت داستان زندگی ام را برایش تعریف کردم. آنها هم با یک تیم شروع به نگارش فیلمنامه کردند و این کار چند سالی زمان برد. سپس وزارت ارشاد فیلمنامه را تایید کرد و بعدازآن قرار شد که هنرپیشه هایی از خارج برای این پروژه انتخاب شوند که مخالفت هایی شد و این اتفاق نیفتاد. به همین دلیل سراغ هنرپیشه هایی رفتند که به زبان انگلیسی مسلط باشند چراکه زبان فیلم به زبان انگلیسی بود و چند هنرپیشه هم از کشور ترکیه به گروه اضافه شدند. هشتاد درصد پروژه هم فیلمبرداری شد و همه چیز به خوبی پیش می رفت تا اینکه دولت عوض شد. دولت جدید برای بررسی هزینه های انجام شده، جلوی پروژه را گرفت. بودجه میلیاردی هم بود و دولت بسیار حساس شد. سپس برسر مالکیت مشکلاتی پیش آمد. مدتی بین کارگردان و وزرات ارشاد برسر این قضیه دچار مشکل شدند. آخرین خبر هم اینکه مشکلات مالکیت از بین رفته و دولت مالکیت درصد بیشتری از فیلم را داشته و مابقی به آقای نیک نژاد می رسد.

 

*چگونه برسرمالکیت دچار مشکل شدند؟
بودجه فیلم را دولت تامین کرده اما در قراردادی که با کارگردان بسته شده بود، هیچ حرفی از مالکیت به میان نیامده بود و در قرارداد به آن اشاره نشده بود! کارگردان از آمریکا به ایران بازگشته و در حال فراهم کردن مقدمات فیلمبرداری مجدد است.

*یکی از بزرگترین حواشی فیلم لاله، حضور اسی نیک نژاد به عنوان کارگردان بود. به دلیل اینکه وی فعالیت هایی در هالیوود داشته که با معیارهای ما نمی خواند…
آقای نیک نژاد سال های سال در ایران فیلم ساخته و سریال پاییز صحرا او در ایران بسیار موفق بود. وی در هالیوود طبق ضوابط آن کشور فیلم ساخته. همانطور که در ایران نیز طبق ضوابط ایران کار کرده. قصد دفاع از آقای نیک نژاد و این پروژه را ندارم چراکه در این پروژه ذی نفع نیستم. به هرحال آقای نیک نژاد سابقه فراوانی در ایران و آمریکا داشته و تخصص خوبی هم در این زمینه دارد. من به خارج از ایران و فعالیت هایش کاری ندارم. به نظرم این حرف ها حاشیه است چراکه او امروز در ایران طبق ضوابط وزارت ارشاد کار می کند، پس چرا این قدر برایش حرف زده می شود؟! موضوع کار او در هالیوود هیچ ارتباطی به کارش در ایران نداشته و ندارد. خیلی از هنرپیشه های قدیمی هم به ایران برگشته و طبق ضوابط کار می کنند، پس چه اشکالی دارد که آقای نیک نژاد به کار بپردازد؟! آقای کارگردان تصمیم گرفته زندگی یک زن را در ایران برای بسیاری از جوانان الگو قرار دهد تا بسیاری از جوانها و خانمها بفهمند که با تمام کمبودهایشان می توانند موفق شود. اینکه جلوی کار گرفته شده و هزینه هایی که انجام شده بازنگردد، اشتباهی است که این چند سال اتفاق افتاده. اجازه دهند این کار به پایان برسد و سپس قضیه را نقد کنند.

*خیلی می گویند مگر لاله صدیق برای جوانان الگو هست که قرار است از وی فیلم ساخته شود؟! حرفشان هم تقلب و … هست.
من بی نهایت حکم و عنوان قهرمانی دارم اما هیچکدام را در اینجا مشاهده نمی کنید چراکه اهل نمایش دادن خودم نیستم. همین که در مسابقات آقایان حضور داشتم برایم کافی بود و به دنبال نشان دادن خودم نبودم. شهرت و مقام خیلی وقت است که برای من اتفاق افتاده و دیگر دنبالش نیستم. درباره الگو بودن هم بهتر است بگویم که من هیچ ادعایی ندارم. من ورزشکار زنی بودم که با آقایان به رقابت پرداخت و توانست موفق شود. فردی بودم که چند تصادف شدید و تجربه های بدی داشتم اما باز از اول کارم را شروع کرده و به قهرمانی رسیدم. خواهرم هیچ وقت این خاطره را فراموش نمی کند. پس از کسب چند عنوان در رقابت با آقایان، برای مسابقه بعد چند نفر از رانندگان جلوی در ورودی پیست را بسته بودند که من در مسابقه حضور نداشته باشم. من هم از در دیگر وارد پیست شدم و ماشین را وسط پیست گذاشتم و گفتم هرکس می تواند در این پیست مسابقه دهد، یا من باید باشم و یا مسابقه ندهید! من با چنین اتفاقاتی لاله صدیق شدم! آن روزها برای من خیلی سخت گذشت و از لحاظ روحی و روانی تحت فشار بودم اما سعی کردم خودم را بالا بکشم. اینکه من الگوی جوانان هستم یا خیر را نمی دانم، این قضیه را کارگردان فیلم تشخیص داده که ساخت فیلمی از زندگی من شاید برای بسیاری از جوانان انگیزه بخش باشد.

راننده رالی زن ایرانی و ماجرای پنچر کردن اتومبیل آن
*چند درصد فیلم لاله داستان زندگی شماست؟!
من فیلمنامه را نخوانده ام و دقیقا نمی دانم چند درصد شبیه زندگی من است. اساس داستان، زندگی من است اما قرار نیست همه زندگی من فیلم شود. بین ده تا سی درصد این فیلم داستان زندگی من است. یعنی در اصل داستان زندگی من فیلم نشده، از لاله صدیق الگوبرداری شده تا فیلمی ساخته شود.
*هنگام فیلمبرداری به کار سرزدید؟!
یکبار که در کارتینگ پیست آزادی فیلمبرداری بود، سر لوکیشن رفتم. در همین حد کنار فیلم حضور داشتم.

*و چرا یک چهره ناشناخته نقش شما را بازی کرد؟!
دلیل اول اینکه تسلط کامل به زبان انگلیسی داشت و نکته بعد اینکه کارگردان تصمیم گرفت از چهره مطرح استفاده نکند تا توجهات سمت شخصیت لاله برود، نه بازیگر آن! البته در همان ابتدا به من گفتند که نقش لاله را خودم بازی کنم اما قبول نکردم!

*چرا؟! این روزها همه دوست دارند بازیگر شوند و شما برعکس عمل کردید؟!
نمی توانم هنرپیشه باشم چراکه دوست دارم دستور بدهم نه به عنوان هنرپیشه دستور بگیرم. کارگردانی را بیشتر دوست دارم. از سوی دیگر کار هنرپیشگی خیلی سخت است و دشوار اما مردم آن را ساده می بینند. امروزه هم برخی از ورزشکاران که عمر ورزشی شان به پایان رسیده برای دیده شدن و البته دستمزد خوب بازیگری، سراغ هنرپیشگی رفتند.

*من اگر جای شما بودم، بازیگر نقش اول فیلم زندگی خودم می شدم.
من اصلا اعصابش را نداشتم. از سوی دیگر نمی توانستم برای گروه فیلمبرداری وقت بگذارم، هم کارهای شرکت بود و هم تمرینهای خودم. هیچ علاقه ای برای حضور در دنیای سینما نداشتم. پیش از این هم پیشنهاد بازیگری زیاد داشتم و همه را رد کردم. دنیای بازیگری برای من وسوسه برانگیز نبوده و نخواهد بود!

*و چند درصد فروش فیلم به شما می رسد؟!
(باخنده) هیچ درصد! ما قراردادی برای این قضیه نداشتیم و به همین دلیل در جنگ و جدلهای فیلم مداخله نداشتم. چراکه فیلم هیچ سودی برای من ندارد که بخواهم خودم را بیش از حد درگیرش کنم.


زن ایرانی که راننده تریلی است

به گزارش ای ار میکس فرشته بیرانوند نخستین زن لرستانی راننده تریلر در ایران انحصار مردانه رانندگی ترانزیت در کشور را شکست تا جاده های کشور این روزها علاوه بر رانندگان ترانزیتی مرد شاهد حضور نخستین راننده زن لرستانی تریلی باشند.

زن ایرانی که راننده تریلی است

زن ایرانی که راننده تریلی است

زن ایرانی که راننده تریلی است

زن ایرانی که راننده تریلی است

زن ایرانی که راننده تریلی است


 دختران نینجا ایرانی

نینجوتسو در لغت به معنای هنر حرکت پنهان می‌باشد. نین به مفهوم بردباری و تحمل است اما دلالت بر استقامت یا ملایمت نیز دارد. جوتسو نیز به معنای هنر می‌باشد.این ورزش وسیله‌ای جهت رسیدن به مهارت‌های ویژه رزمی و تقویت اعتماد به نفس برای غلبه بر حریف است. پیروان این مسلک را نینجا می‌نامند. تعادل — چابکی — قدرت — استقامت از تمرین‌های مهم این ورزش هستند.
دختران نینجا ایرانی
دختران نینجا ایرانی
دختران نینجا ایرانی
دختران نینجا ایرانی
دختران نینجا ایرانی
دختران نینجا ایرانی
دختران نینجا ایرانی
دختران نینجا ایرانی
دختران نینجا ایرانی
دختران نینجا ایرانی
دختران نینجا ایرانی

مصاحبه با دختر دونده ایرانی

صد هزار هوادار فیس بوکی دارد اما از نبود تماشاگر در مسابقات دوومیدانی گلایه می کند. صدهزار نفر در فیس بوک، صفحه دختری را لایک کرده اند که نامش را به عنوان نخستین دختر طلایی ایران در رشته دوومیدانی در آسیا ثبت کرده است.مریم طوسی که این روزها تولد ۲۵ سالگی خود را جشن می گیرد، رکوردهای دوهای ۱۰۰ متر، ۲۰۰ متر و ۴۰۰ متر زنان در ایران را هم در اختیار دارد اما مجبور است با سختی ها و تبعیض ها کنار بیاید.آخرین حضور مریم در میادین بین‌المللی به بازی‌های همبستگی کشورهای اسلامی ۲۰۱۳ در اندونزی باز می‌گردد که او توانست دو مدال طلا در دوی ۲۰۰ و ۱۰۰ متر کسب کند و رکورد ایران را در دوی ۱۰۰ متر ارتقا دهد.

از المپیک قبلی تنها به دلیل کم آوردن هشت صدم ثانیه باز مانده بود و حال آرزویش رسیدن به المپیک آینده است علاوه بر این ها در آینده و بعد از ورزش قهرمانی به حضور در عرضه های اجتماعی و سیاسی هم فکر می کند.قبول کرده است با پوشش اسلامی در مسابقات حضور پیدا کند اما لباس های سنگینش در مقابل لباس های سبک رقبا کار را برایش سخت تر کرده است اما به یاد حرف قهرمان جهان می افتد که در یکی از مسابقات به او گفت: «تو قهرمان هستی که با این شرایط مسابقه می دهی.”

مصاحبه با دختر دونده ایرانی

سوال:نزدیک ترین مسابقاتی که در پیش داری کدام است ؟
مریم طوسی: نزدیک ترین مسابقاتم، مسابقات داخل سالن آسیایی است که تقریبا دو ماه دیگر برگزار می شود.

آیا آماده ای؟ مشکلی نداری؟
پاسخ: در حال حاضر مهمترین مشکلم، مربی است. کمیته ملی المپیک به من اعلام کرده بود که می خواهد برایم مربی خارجی بگیرد که در این بین مشکل پیدا کردن مربی ایجاد شده است چون من یک مربی می خواهم که در سطح خودم باشد و بتواند من را به سطح دلخواهم برساند اما متاسفانه مشکلاتی وجود دارد. در حال حاضر با مربی قبلی خودم که ایرانی است، دارم تمریناتم را ادامه می دهم .

پرسش: باید حتما مربی خارجی باشد؟
پاسخ: رکوردهای من در ایران به سطحی رسیده است که هر فردی به آن برسد جزو نفرات برتر آسیاست. بر این اساس من باید مربی ای داشته باشم که بتواند من را از این سطح بالاتر ببرد. هدف فعلی من بازی های آسیایی است که کمتر از ده ماه دیگر برگزار می شود. برای همین باید خیلی تلاش کنم تا با حریفانی که با بهترین امکانات تمرین می کنند، رقابت کنم. من حداقل امکانات آنها را می خواهم داشته باشم.

پرسش: مربی باید حتما زن باشد؟
پاسخ: بله.

پرسش: دلیل اینکه مربی خارجی برایت پیدا نمی شود چیست؟
پاسخ: پارسال من یک مربی خارجی روس داشتم. این خانم قهرمان جهان بود. من با ایشان خیلی نتیجه گرفتم و نخستین طلای دوومیدانی بانوان ایران را وقتی گرفتم که ایشان مربی من بودند اما گویا الان مربی پیدا کردن بسیار مشکل است.

پرسش: چطور شد که با این مربی ادامه ندادی؟
پاسخ: وقتی قرارداد ایشان تمام شد، فدراسیون قرارداد را تمدید نکرد. یک مدت تمام فدراسیون ها مشکلات مالی داشتند و این مشکلات فقط شامل حال دوومیدانی نمی شد و شاید به این دلیل قرارداد تمدید نشد.

پرسش: به نظرت اینکه مربی زن خارجی ایران نمی آید، نمی تواند دلایل دیگر هم داشته باشد؟ مثلا مربیان تصور کنند در ایران شرایط زندگی مناسب نیست یا یک تصویر دیگر از زندگی در ایران در ذهنشان هک شده باشد؟
پاسخ: بله می تواند درست باشد یعنی شاید در ذهن آنها یک تصویر اشتباه از ایران به خاطر برخی تبلیغات وجود داشته باشد. علاوه بر این ها خانمی که می خواهد به ایران بیاید و کار کند قطعا شرایط متفاوتی با مربیان خارجی مرد دارد. مثلا باید آن خانم قبول کند که حجابش را رعایت کند و هر فردی قبول نمی کند.

پرسش: چه رشته ای در دانشگاه درس خوانده ای؟
پاسخ: سال آخر رشته تربیت بدنی در دانشگاه تهران هستم.

پرسش: گویا در فیس بوک فعال هستی؟
پاسخ: بله یک صفحه هواداران دارم که اولش توسط یکی از هواداران ساخته شده بود اما بعدش به من منتقل شد. مدیر برنامه هایم بیشتر کارهای صفحه را انجام می دهد اما من هم نظارت دارم. واقعا لذت می برم یعنی بیشترین امید و انگیزه ای که می توانم داشته باشم از طریق پیام هایی که برایم می نویسند به من منتقل می شود.

پرسش: در استادیوم و مسابقات باشگاهی بیشتر هوادار داری یا در فیس بوک؟
پاسخ: چون تبلیغات برای مسابقات دوومیدانی در ایران وجود ندارد معمولا تماشگران زیادی هم در استادیوم ها حاضر نمی شوند.

مصاحبه با دختر دونده ایرانی

پرسش: چه میزان هوادار در فیس بوک داری؟
پاسخ: بیشتر از ۱۰۰ هزار نفر صفحه فیس بوک من را لایک کرده اند.

پرسش: این صفحه چقدر توانسته ترا به هوادارانتان نزدیک کند؟
پاسخ: تا قبل از اینکه این صفحه فعال شود، تعداد کمی بودند که با من آشنایی داشتند چون متاسفانه در ایران رسانه ها به ورزش بانوان بها نمی دهند. به نظرم این صفحه باعث شد تا خودم را به ایرانی ها و هموطنانم معرفی کنم.

پرسش: به نظر می رسد، فیس بوک برایت به یک صفحه رسانه ای شخصی تبدیل شده است. برخی از عکس هایی که منتشر می کنی خیلی تازگی دارد و مطمئنا به خاطر محدودیت ها در نمایش ورزش بانوان به رسانه های داخل کشور راه پیدا نمی کند. واکنش دوستدارانت به این عکس ها چه بوده است؟
پاسخ: واکنش ها خیلی مناسب بوده است. به نوعی با فضای مسابقات و شرایطی که من در آن حضور دارم آشنا می شوند. تک تک افرادی که پیغام می گذارند به من یک انرژی مضاعفی می دهند. تمرینات دومیدانی خیلی سنگین و خسته کننده است اما وقتی از تمرین برمی گردم و پیام ها را در صفحه فیس بوکم می بینم انرژی دوباره می گیرم.

مصاحبه با دختر دونده ایرانی


دختر ایرانی که در خیابان ها مینوازد

نامش کیمیاست در خیابان کریمخان زند تهران مینوازد

دختر ایرانی که در خیابان ها مینوازد


انجام عملیات های خطرناک توسط این دختر ایرانی

به گزارش ای ار میکس آدرنالین جزء مشهورترین هورمون های انسانی است که هرگاه پایش در میان است، باعث افزایش ضربان قلب، انقباض عروق و انبساط راه های هوایی می شود. نکته قابل توجه این است که این هورمن در افراد گاهی غیر ارادی و براساس مقتضیات مکانی و زمانی بیشتر ترشح می شود اما گاهی برخی ها با خواسته خود دست به فعالیت هایی می زنند تا آدرونالین خونشان بالا رود.

آنها افرادی هستند ماجراجو که دوست دارند به جای آن که خطر به سراغشان بیاید خودشان به استقبال اتفاقات غیر معمول بروند. یکی از این افراد مهسا احمدی است که در آخرین ماجراجویی خود با طنابی از بالگرد سقوط کرد. مراسم تجلیل از دست اندرکاران سفرهای نوروزی روز ۲۹ فروردین در استادیوم آزادی برگزار شد. در حاشیه این مراسم اتفاقی نادر رخ داد و آن سقوط مهسا احمدی با روش بانجی از بالگرد سازمان هلال احمر بود.

انجام عملیات های خطرناک توسط این دختر ایرانی

احمدی اولین زنی در ایران است که با یک طناب و به روش بانجی با هلی کوپتر بین زمین و آسمان معلق مانده است، سال گذشته هم توانسته بود سقوط از یک هواپیما در ایران را برای اولین بار به نام خود ثبت کند تا مشخص شود او ورزشکاری است که دست به ماموریت های غیرممکن می زند. او درباره سقوط آزاد خود از هلی کوپتر می گوید:  معمولا در مانورهای بین المللی از ما دعوت می کنند که برنامه داشته باشیم و این عملبات چهارمین باری محسوب می شد که با سازمان هلال احمر همکاری داشتیم.

در عملیات های گذشته هیچوقت اجازه پریدنم از بالگرد را نمی دادند که دلیل آن هم میزان خطر چنین کاری بود. با این حال من این بار هم درخواست کردم که بتوانم همچون سایر اعضای گروه از بالگرد سقوط آزاد داشته باشم که ابتدا مخالفت شد اما در نهایت گفتند که باید یک تست بدهم و اگر موفق شوم می توانم روز مراسم با بانجی از بالگرد بپرم.

انجام عملیات های خطرناک توسط این دختر ایرانی

احمدی ادامه می دهد:  یک روز پیش از مراسم، در یکی از پایگاه های هلال احمر در شهریار عملیات بانجی را با موفقیت انجام دادم و قرار شد که قسمتی از برنامه مانور سازمان باشم اما در روز مراسم در حالی که قرار بود ساعت ۱۳ از بالگرد بپرم گفتند که امکان چنین کاری وجود ندارد، هر چند با پیگیری های لازم ساعت ۱۶/۳۰ توانستم در ورزشگاه آزادی با یک طناب از بالگرد پایین بپرم.

ایران ناز ، او از سخت ترین مرحله سقوط آزاد خود می گوید:  این عملیات خطرناک ترین کاری بود که تا کنون انجام داده بودم، چون بیش از همیشه نیاز به دقت داشتم و کوچکترین اتفاق ، می توانست برایم حادثه آفرین باشد. سخت ترین قسمت کار وقتی بود که باید کش را از پاهایم جدا می کردم و به کمرم می بستم تا به صورت ایستاده فرود بیایم . این کار باید در زمان کوتاهی انجام می شد تا قبل از فرود بالگرد با جا به جا کردن کش ها به شکل ایستاده قرار می گرفتم در غیر اینصورت ممکن بود که به پره های بالگرد برخورد کنم.

انجام عملیات های خطرناک توسط این دختر ایرانی

احمدی حدود ۱۵ متر زیر بالگرد بود، کاری که شاید تجسم کردن آن هم آنقدرها آسان نباشد،  از زمان پرش تا پایان عملیات حدود ۷ دقیقه طول کشید اما این دقایق هیجان انگیز ترین لحظه های زندگی ام محسوب می شد. و توانستم در این مدت کوتاه پرشی موفق را داشته باشم. من در زندگی ام و در ورزش بانجی سه بار از هیجان جیغ کشیدم؛ یکی حدود چهار سال پیش بود که در افتتاحیه دکل گنجنامه همدان هیجان زده شدم و دیگری دو سال بعد پرش بانجی سه نفره همزمان بود که باز هم در همدان انجام شد و ما توانستیم رکورد جهانی را بزنیم هر چند این رکورد ثبت نشد و آخرین باری هم که از هیجان جیغ زدم مربوط به یکی دوهفته پیش است که از بالگرد پریدم.

احمدی که پیش از این ژیمناست بوده و حتی در دوره ای به عضویت تیم ملی ووشو بانوان هم در آمده، درباره این که چگونه با ورزش آشنا شده است، می گوید: حدود ۶ سالم بود که به ژیمناستیک آمدم و از هفت سالگی عضو تیم ملی بودم تا این که در ۱۸ سالگی در این رشته بازنشست شدم چون دختران در این رشته زود بازنشست می شوند .من هم مجبور شدم ژیمناستیک را کنار بگذارم و پس از آن رشته های زیادی مانند شیرجه، کونگفو و ووشو را تجربه کردم.

انجام عملیات های خطرناک توسط این دختر ایرانی
برای دوسال هم عضو تیم ملی ووشو بودم اما در نهایت این رشته ها نتوانستند من را جذب کنند. او پس از آن که ووشو را کنار گذاشت ،دست به کارهای باورنکردنی مثل پریدن از هواپیما، و… زد،تابستان گذشته بود که برای اولین بار سقوط آزاد را از هواپیما تجربه کرد، کاری که تا آن روز هیچ دختری پس از انقلاب در ایران انجام نداده بود. احمدی در این باره می گوید:  تصمیم داشتم از هواپیما بپرم هر چند سقوط آزاد در ایران برای همه امکان پذیر نیست اما من با چند نفر دیگر که آن ها هم پرنده بودند، به فرودگاه رفتیم و گفتیم که می خواهیم ثبت نام کنیم اما خودمان هم امید نداشتیم کسی با ما تماس بگیرد.

بر خلاف تصورمان ، یک روز تلفن کردند و گفتند اول شهریور به فرودگاه کلاله برویم. وقتی به این منطقه رسیدیم، گروه ما سه روز در فرودگاه ماند و در این مدت من ۴ پرش انجام دادم البته هواپیما آنقدر که باید ، بالا نرفت دلیلش هم نداشتن امکانات موردنیاز بود برای همین من از ارتفاع ۲ هزار پایی پریدم که سقوطم ۸ ثانیه طول کشید. سقوط آزاد احمدی از سوی هواپیمایی کشور به عنوان اولین دختری که پس از انقلاب از هواپیما پریده ، ثبت شده است: پیش ازاین تجربه پاراگرایدر هم داشتم اما راستش این ورزش برایم آنقدر که باید هیجان انگیزی نبود.

انجام عملیات های خطرناک توسط این دختر ایرانی

من سقوط آزاد را خارج از ایران آموزش دیدم ۳ ساعت تجربه تونل باد داشتم و بعد تصمیم گرفتم که درایران هم این تجربه را داشته باشم و وقتی قرار بود از هواپیما بپرم حتی خلبان هم فکر می کرد که در آخرین لحظه منصرف می شوم اما تصمیم خودم را گرفته بودم،‌ هر چند زمان سقوطم چند ثانیه بیشتر طول نکشید اما زیباترین مناظر را در همین لحظه کوتاه دیدم.

این ورزشکار که سابقه پارکور را در کنار دیگر فعالیت های ورزشی خود دارد و دانشجوی تربیت بدنی است او درباره وضعیت تحصیلی اش توضیح می دهد: خیلی وقت ها نمی توانم در کلاس ها ضور داشته باشم و تا کنون مجبور شده ام که سه مرتبه واحد فوتسال را بگیرم و استادم راضی نمی شود که در کلاس نباشم و نمره بگیرم. اما ورزش را دوست دارم و برایم مهم است که در این رشته فارغ التحصیل شوم.

 انجام عملیات های خطرناک توسط این دختر ایرانی
مهسا احمدی ۲۳ ساله که در سال ۹۱ روزهای پر کاری را پشت سر گذاشته است می خواهد امسال هم متفاوت تر ازپیش ظاهر شود:  سال گذشته برایم سال بسیار خوبی بود و اتفاقات باورنکردنی را پشت سر گذاشتم. امیدوارم امسال هم بتوانم کارهای هیجان انگیز بیشتری را انجام بدهم و خودم را ثابت کنم.

 دختر ایرانی که متخصص سقوط است

پرت شدن از ارتفاع، کابوس مشترک همه آدمهایی است که از ارتفاع می ترسند. شاید دخترها سهم بیشتری از این ترس داشته باشند اما فاطمه کرمی دختری است که توانسته خودش را بارها از ارتفاع ۴ هزار متر رها کند.

پرت شدن از ارتفاع، کابوس مشترک همه آدمهایی است که از ارتفاع می ترسند. شاید دخترها سهم بیشتری از این ترس داشته باشند اما فاطمه کرمی دختری است که توانسته خودش را بارها از ارتفاع ۴ هزار متر رها کند.

وقتی از لبه‌ی پشت بام ده متری با ترس به پایین نگاه کنی متوجه می‌شوی سقوط از ارتفاع چهار هزار متری چقدر ترسناک است، آن هم برای یک دختر. اما فاطمه اکرمیِ بیست و سه ساله که از روز اول سر نترسی داشته، یک روز تصمیم می‌گرد سقوط آزاد را تجربه کند و کم‌تر از دو ماه بعد از هواپیمای اوج گرفته به بیرون می‌پرد.

Sky Dive یا به قول خودمان سقوط آزاد، ورزشی است که این روزها طرفداران زیادی در دنیا پیدا کرده ولی برای ما کم‌تر شناخته شده است. ورزشکاران این رشته سوار هواپیما می‌شوند و در ارتفاع مورد نظر خودشان را به بیرون پرتاب می‌کنند و با سرعت به سمت زمین شیرجه می‌روند تا حس پرواز مانند یک عقاب را تجربه کنند.

 دختر ایرانی که متخصص سقوط است

فاطمه اکرمی هم یکی از همین ورزشکاران است که از پنج سالگی ژیمناستیک کار می­کند. به عقیده­ نزدیکانش هیچ اخلاق و رفتار دخترانه‌ای ندارد و دستش به پختن تخم مرغ هم نمی­رود چه برسد به پهن کردن سفره قلم کار ایرانی؛ ولی تا دلتان بخواهد از در و دیوار راست بالا می­رود و آتش می سوزاند. بانجی جامپینگ برای فاطمه در حد شوخی است و برای ایجاد هیجان فقط باید از ارتفاع چهار هزار متری سقوط کند تا آدرنالین در خونش به جریان بیفتد.

به مامان گفتم بپرم؟ گفت بپر

شاد و سرزنده است و برای اینکه بتواند مدام تحرک داشته باشد روی مبل نمی‌نشیند. از بچگی ژیمناستیک و بعدها پارکور کار می‌کند و فرم شکستگی‌های بینی‌اش شاهد این مدعا است. وقتی چیزی در سرش بیفتد باید شکل واقعیت بپذیرد. سقوط آزادش هم همین‌طور بوده است.

«از وقتی بچه بودم با خودم می­گفتم این­ها چجوری تو آسمان پرواز می­کنند؟ ولی هیچ­وقت فکر نمی­کردم خودم هم این­کار را بکنم. یک روز به مادرم گفتم من برم بپرم؟ گفت برو. خودم اصلا مطمئن نبودم و مادرم اصرار کرد بروم و یک ماه بعد زنگ زدم  و برای دو هفته بعد رزرو کردم. به یکی از دوستانم در دبی گفتم که من را حضوری ثبت نام کند و به من گفت نیازی نیست برو با خیال راحت بپر. روز اول رسیدم به محل به من گفتند اسمت در لیست نیست، عزا گرفته بودم که شانسم زد و یک نفر کنسل کرد و توانستم شرکت کنم مرداد ۹۱ اولین دوره­ی اسکای دایو را دیدم. یک پکیج aff است که شامل هشت پرش و آموزش­های تئوری است که دو هفته زمان می­برد و هر پرش آزمونی دارد که اگر قبول نشوی باید انقدر تکرار کنی که تا از مربی نمره قبولی بگیری. زمانی که من داشتم به اندازه پرش­ هایم بود و اگر تکرار میخوردم با مشکل مواجه می­ شدم.»

 دختر ایرانی که متخصص سقوط است

کار به همین سادگی‌ها هم نیست و باید دوره‌های سخت و طاقت فرسایی را طی کنی تا آمادگی سقوط آزاد را داشته باشی.

«بعد از ظهر روز اول کلاس­های تئوری و تونل باد شروع شد. هیچکدام از مربی­ها عرب نبودند مربیان من یکی ژاپنی و دیگری انگلیسی بود. ۵ صبح روز بعد برای اولین پرش آماده شدیم. ابتدا دو ساعت کار زمینی آموزش کار با چتر داشتیم. من تا پیش از آن به چتر دست هم نزده بودم و هیچ تجربه­ای نداشتم. پروسه ی کار با چتر واقعا پیچیده است و سقوط از کار با چتر خیلی ساده ­تر است. بعد خطرهای احتمالی را توضیح دادند و به سراغ تونل باد رفتیم که شبیه ساز سقوط در یک فضای بسته ی دو در دو است. در هوا معلق می­شوی و بر حسب وزن، فشار باد را تنظیم می­کند. در این مرحله باید حالت قرار گرفتن بدن در هنگام سقوط را به درستی انجام دهیم.»

 دختر ایرانی که متخصص سقوط است

چتر را نکشی هم نمی‌میری

همه چیز این ورزش به شرایط جوی بستگی دارد و اگر کمی هوا خراب شود همه چیز کنسل می­ شود و دیگر خبری از سقوط هیجان‌انگیز نیست. “هواپیما که بلند می­شود چراغ قرمز است و باید درها بسته باشند، به محل مورد نظر که نزدیک می­شود چراغ زرد می­شود و درها هواپیما را باز می­کنند و وقتی سبز می­شود هرکس باید به فاصله ۵ ثانیه بپرد.”

یکی از مشکلاتی که پیش می­آید این است که اگر به موقع نپری چون هواپیما در حال حرکت است نمی­توانی در محل مقرر فرود بیایی. از لحظه جدا شدن از هواپیما تا لحظه­ کشیدن چتر بین ۵۰ تا ۶۰ ثانیه طول می­کشد کسانی که تازه کارند باید زودتر چتر را بکشند. بعد هم به زمین که می­ رسی باید بدوی تا کاملا بایستی.»

سقوط آزاد کار بسیار دقیق و حساسی است و باید تمام مراحل را با تمرکز بالا انجام بدهی و  خیلی فرصت این را نداری که غرق لذت بشوی. «در هنگام پرش اول و دوم از هواپیما دو مربی از لحظه­ سقوط گوشه لباست را می­گیرند. از پرش سوم همراه تو از هواپیما جدا می­شوند ولی اگر بتوانی تعادلت را حفظ کنی رهایت می­کنند تا چتر نجات را بکشی. برای گرفتن گواهی اسکای دایو باید مراحل را یک به یک طی کنی و مربی امضا کند. ۲۵ مرحله دارد که ۱۹ تای آن مشخص و برنامه ریزی شده است که اگر به خوبی پشت سر بگذاری شش مرحله پرش آزاد خواهی داشت. مهم­ترین بخش اسکای دایو کشیدن چتر نجات است. اگر کسی سه مرحله کشیدن چتر را به خوبی انجام دهد نمره قبولی می‌گیرد. اول اینکه کلا چتر را بکشد دوم حفظ تعادل چتر است و سومین مرحله با استیل کشیدن چتر است. اگر کسی به هر دلیلی در هنگام سقوط چتر را نکشد سیستمی تعبیه شده است که با رسیدن به ارتفاعی خاص به صورت خودکار کوله­ی پشت را منفجر می­کند تا چتر اول و دوم همزمان به بیرون پرتاب شوند. در بدترین شرایط شکستگی دست و پا انتظار سقوط کننده را می ­کشد ولی مطمئنا زنده می­ ماند.»

 دختر ایرانی که متخصص سقوط است

باید خودت را رها کنی

بر خلاف تصور که چهار هزار متر خیلی زیاد است ولی بعد از سقوط خیلی طول نمی‌کشد که پایت روی زمین سفت شود. «با اینکه چهار هزار متر ارتفاع زیادی است ولی اصلا فکر نمی­کنی به این زودی برسی. اولین باری که پریدم یک لحظه دلم فرو ریخت. بعد که جدا شدم فکر می­کردم خیلی فرصت دارم دیدم مربی به من اشاره می­کند. چون صدا نمی­رسد با حرکات دست (هند سیگنال) صحبت می کنیم. مربی چند بار با انگشت اشاره کرد که چترت را بکش و من می­گفتم وقت دارم هنوز. یک ارتفاع سنج روی دستمان است نگاه کردم دیدم با سرعت دیوانه واری می­چرخد، به سرعت چترم را کشیدم. در هنگام سقوط پا خم است و بدن قوس دارد و با شکم سقوط می­کنی. اگر بخواهی به سمت جلو حرکت کنی باید دست­های کمی به سمت جلو بیاوری و پاهایت را صاف کنی، چون سطح مقطع بیشتر می­شود در راستای افق حرکت می­کنی. در آخرین پرشم به من گفتند تا ده بشمار به سمت جلو برو بعد ۱۸۰ درجه بچرخ، تا ده بشمار برگرد به جای اول. من به آرامی پاهایم را صاف کردم ولی بر خلاف تصورم با سرعت خیلی وحشتناکی به سمت جلو حرکت کردم. انگلیسی و فارسی را قاطی کرده بودم و به قدری مغزم هنگ کرده بود که مدام می­شمردم «هزار، دوهزار» و بیشتر از آن را به خاطر نمی­آوردم. یک آن به خودم آمدم دیدم هشت ثانیه است هزار و دوهزار را می­شمارم و موقع چرخیدن رسیده است. به خوبی به من توضیح نداده بودند که به خاطر فشار باد و سرعت سقوط باید تمام مراحل را به آرامی انجام دهی. هنگام اجرای حرکت، کمی آرنج­هایم را به سمت داخل آوردم و تمام کنترلم را از دست دادم، مدام بین دو حالت گردش می­کردم و سرگیجه­ بدی گرفته بودم، آخر سر خسته شدم و خودم را رها کردم.»

 دختر ایرانی که متخصص سقوط است

امنیتِ سقوط بسیار بالا است ولی …

فاطمه خطر پرش از ارتفاغ کم یا بیس‌جامپ را بیشتر از اسکای دایو می‌داند ولی همه تصور می‌کنند چون ارتفاع اولی بیشتر است پس خطرناک‌تر هم هست. “نظر دوستان خیلی منفی است همه می­گویند چهار هزار متر را چگونه می­پری؟ در صورتی که بیس جامپ خیلی خطرناک­تر از اسکای دایو است. اسکای دایو بسیار کنترل شده و امن است و من تنها یک مورد آسیب دیدگی دیدم که مربی به همراه شاگرد پرید، شاگرد کنترل خود را از دست داد و شروع به چرخیدن کرد. با سرعت سیصد کیلومتر در ساعت در حال چرخش سقوط می­کرد. پای شاگرد به گردن مربی برخورد می­کند و مربی همان جا قطع نخاع ­شد.”

 دختر ایرانی که متخصص سقوط است

“برای خودم هم اتفاقات ترسناک افتاده است. یک­بار که در حال فرود با  چتر نجات بودم در ارتفاع دویست-سیصد متری زمین، سه تا عقاب در زیر پایم دیدم و شروع کردم به جیغ زدن چرا که اگر پنجه عقاب به چتر من می ­خورد چتر نخ­کش می­شد و کلا سقوط می­کردم چون ارتفاع کم بود نمی­شد و از چتر دوم هم استفاده کرد و مرگ و زندگی من در پنجه­ های سه عقاب بود. به نزدیکی­شان که رسیدم خیلی ساده از کنارم رد شدند و نفس راحتی کشیدم. به زمین که رسیدم مادرم گفت عقاب­ها رو دیدی چقدر قشنگ بودند؟ و من جیغ می­زدم که من داشتم سکته می­کردم از ترس کجا قشنگ بودند؟» دلش برای پریدن لک زده ولی حیف که این لذت متفاوت هزینه‌های متفاوتی را هم به دنبال دارد.  «با شرایط ارز موجود نمی­توانم بپرم. این بیست و چهارمین پرش نزدیک به بیست میلیون برایم تمام شد ولی الان بیش از سی-چهل میلیون هزینه دارد.»

برگرفته از  bartarinha، irannaz، gizmiz، akairan، tabnak، pix2fun، persianv، bushehrnews، parsnaz، parsine، delgarm

کانال تلگرام آی آر میکس

تبلیغات متنی